شناسهٔ خبر: 109003 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس

روایت «صفار هرندی» از خلق عبارت "اصولگرا" توسط کیهان

صفارهرندی "اولین‌بار کلمه‌ی اصول‌گرا را در سال ۱۳۸۱ ما به کار بردیم. یعنی جبهه‌ی اصول‌گرا که جمع گسترده‌ای از ملت را در بر می‌گیرد، نام‌گذاری‌اش با کیهان بود".

به گزارش «نماینده»، "محمدحسین صفارهرندی" را بیشتر به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد دولت نهم می‌شناسیم. او چهره‌ای فرهنگی محسوب می‌شود که از بدو ورودش به سپاه در سال ۵۸ به جای ورود به سازمان رزم سپاه، به دفتر سیاسی می‌رود تا در آنجا به فضاسازی‌های گروهک‌های اوایل انقلاب پاسخ دهند و جامعه و سازمان‌های مختلف را از نظر سیاسی اجتماعی تغذیه کنند.

او سال ۷۲ به روزنامه کیهان رفت تا ضمن طی کردن مسیر فرهنگی زندگی خود، تجربه‌ای جدید را در دوران سازندگی و اصلاحات در کسوت معاون مدیر مسئول و سردبیری این نشریه کسب کند.

او سپس سکاندار وزارت ارشاد در دولت اول احمدی نژاد شد و امروز نیز علاوه بر مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه، با حکم مقام معظم رهبری به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده است.

همه‌ی این مسائل به علاوه ارتباط او با شهدای حزب موتلفه از جمله عمویش شهید رضا صفارهرندی، باعث شد گفت‌و‌گوی با وی یک سیر تاریخی از پیش از انقلاب تا وقایع سیاسی امروز جامعه را در برگیرد.

گفته‌ها و ناگفته‌های محمدحسین صفارهرندی را در ادامه می‌خوانید:

آقای صفارهرندی اختلاف سنی شما با شهید صفارهرندی چند سال بود؟

عمویم از من ۱۲ سال بزرگتر بود. او متولد سال ۱۳۲۰ بود و رقم‌هایی که در برخی سایت‌ها درباره‌ی تاریخ تولد ایشان آمده اشتباه است. آن وقتی که به شهادت رسیدند، ۲۴ ساله بودند.

** گعده‌های سرپایی مبارزاتی شهید صفارهرندی در جنوب شهر

ارتباط شما با ایشان چگونه بود؟

آن وقتی که به شهادت رسید من نوجوانی دوازده ساله بودم. محیط خانه‌ی ما به گونه‌ای بود که به فعالیت‌های انقلابی نزدیک و منطبق بر علایق من بود. لذا من با ایشان یک ارتباط روحی و عاطفی نزدیکی داشتم. عمویم یک دوچرخه داشت که مرا ترک آن سوار می‌کرد و در مسیر به قدر درکم از مباحث سیاسی و اجتماعی می‌گفت.

ایشان در محله گعده‌های سرپایی به همراه دوستانش برگزار می‌کردند. محله ما در جنوب شهر بود. رفقای ایشان نیز شهیدان نیک نژاد و بخارایی بودند که هم‌محله بودیم. شهید اندرزگو نیز تا حدودی هم‌محله‌ای ما بود. از جمع ۴ شهید موتلفه اسلامی سه نفری که جوان‌تر بودند این سه نفر بودند. در موقع عملیات که منجر به دستگیری‌شان شد، شهید بخارایی ۱۹ ساله، نیک نژاد ۲۲ ساله و عمویم ۲۳ ساله بود. اینان از طریق تشکیلات با شهید صادق امانی دیگر شهید موتلفه اسلامی پیوند خوردند.

در آن سال‌ها عمویم به همراه نیک نژاد و بخارایی در مسجد دروازه‌ غار که امروز به نام شهید هرندی است و مرحوم پدرم متولی امور آن بود، فعالیت داشتند. پدرم هر شب در مسجد جلسه درسی داشت. یک شب تفسیر، یک شب تدریس کتب معتبر احادیث و یک شب عربی می‌گفت. این‌ها پرورده‌ی آن مسجد بودند.

این سه نفر با واسطه‌ی شهید اندرزگو با شهید حاج مهدی عراقی پیوند خوردند و به جریان موتلفه اسلامی وصل شدند.

** وقتی جمعیت موتلفه از دل فدائیان اسلام تاسیس می شود

جمعیت فدائیان اسلام در دهه ۲۰ و ۳۰ فعالیت داشتند. در میانه‌ی دهه‌ی ۳۰ وقتی شخصیت‌های اصلی‌شان شهید شدند، دفتر فدائیان بسته شد اما برخی از چهره‌های این جمعیت که در رده نخست نبودند که رژیم آن‌ها را حذف کند، در جامعه مقبولیتی داشتند. یکی از آنان شهید صادق امانی بود. وی در دهه ۴۰ با نهضت امام خمینی (ره) آشنا شد و جمعیت موتلفه اسلامی به وجود آمد و بخشی از فدائیان اسلام مانند عراقی و امانی در این جمعیت ایفای نقش کردند.

 شما در این دوره چه نقشی داشتید؟

ما ناظر بودیم و فعال نبودیم. در آن مدتی که این ۴ نفر پیش از اعدامشان در زندان بودند یک‌بار به همراه خانواده به ملاقات عمویم رفتیم. در آنجا حرف‌هایی شنیدم که برای من بسیار شیرین بود و درحالی‌که حکم اعدامشان صادر شده بود و خودشان نیز خبر داشتند آن روح مقاومت، مناعت طبع و عزت در وجودشان بود. آن چیزی که تا به امروز انقلاب ما را نگه داشته است همین روحیه مقاومت است. در هشت سال جنگ تحمیلی نیز این روحیه در وجود رزمندگان و فرماندهانمان بود و اگر آنان زنده می‌ماندند در زمان انقلاب جزو جلوداران انقلاب و در زمان جنگ، جزو فرماندهان بودند.

** توصیه شهید صفارهرندی به علمای نجف پیش از اعدام؛ به شاه دستور دهید نه تقاضا

در آن دیدار، بین ما و عمویم یک فاصله‌ی تقریباً یک متری بود که این فاصله با دو حایل ایجاد شده بود. عمویم، پدرم را به گوشه‌ای خواست تا حرفی را به او بگوید. گفت ما شنیده‌ایم علمای نجف به خاطر لطفی که به ما داشتند به شاه نامه نوشتند تا در حق ما تخفیفی داده شود. از قول ما تشکر کنید و بگویید اگر می‌خواهید در حق ما چنین لطفی بکنید بگذارید همین تقدیری که پیش آمده است، مقدر شود و اگر می‌خواهید جلوی ریخته شدن خون ما را بگیرید تقاضا نکنید و دستور بدهید.

این جمله برای من بسیار شیرین بود. کسی که زیر تیغ اعدام بود برایش مهم بود تا عزت و صلابت مرجع تقلیدش پای یک عنصر فاسد خرد نشود. امروز حرف همه‌ی کسانی که عزت طلب هستند این است ای کسی که مسئولی، ای کسی که نماینده مجلس هستی، ای کسی که وزیری و ای کسی که رئیس جمهوری یادتان باشد شما وارث چنین نسلی هستید که حاضر بودند جانشان برود اما عزت ایمانی و اعتقادی‌شان زیر سؤال نرود.

** اخیرا بزرگی گفته پس از توافق نمی شود هر حرفی را زد؛ آن شهدا کجا بودند و ایشان کجاست

در این چند وقت حرفی را شنیدم که برای من عجیب بود. یکی از بزرگان گفته است حالا که توافق شده است هر حرفی را نمی‌شود زد و باید خودمان را تنظیم کنیم. ایشان برداشتش این است که اگر می‌خواهیم به رستگاری برسیم باید خود را با خواسته‌های فاسق‌ترین‌های عالم تنظیم کنیم. ببینید ایشان کجاست و آن شهدا کجایند.

** علت دگردیسی برخی بزرگان؛ چرب و شیرین دنیا، روحیه کاخ نشینی و مجاورت با افراد منحرف

این دیدگاه‌ها از کجا ناشی می‌شود در حالی که برخی از این افراد در نهضت و انقلاب نیز نقش مهمی داشتند؟

تعجب ما نیز همین است. حضرت آقا فرمودند که خدا نکند که چرب و شیرین دنیا به کام ما مزه کند و متأسفانه گاهی این‌گونه است. البته ان‌شا‌ءالله که برخی از بزرگان ما مبرای از این باشند اما واقعیتش این است که وقتی وارد برخی زندگی‌ها می‌شویم، آن زندگی ما را با خود می‌برد و لوازمش را با خودش می‌آورد.

امام می‌فرمودند در این کاخ‌ها ننشینید. درست است که وارستگی‌های شخصیتی دارید که کاخ برایتان مهم نیست اما بترسید از اینکه کاخ نشینی خوی خودش را به همراه می‌آورد.

حشر و نشر ما با کسانی که با فرهنگ انقلاب آشنایی ندارد نیز باعث می‌شود تا حرف‌هایشان در ما اثر بگذارد. ده بار نشست و برخاست کردن با مشاورانی که حرف‌هایشان در مسیرانقلاب نیست، ما را از این مسیر دور می‌کند. بالاخره مجاورت تأثیرگذار است و به قول شاعر "تو اول بگو با کیان زیستی/ من آن گه بگویم که تو کیستی".

ماها گاهی وقت‌ها مختصر مجاورتمان با این افراد ادبیاتمان را عوض می‌کند. امروز برخی از افراد مسئول حرف‌هایی را می‌زنند که خون به دل خانواده‌های شهدا می‌کنند و این خانواده‌ها متحیر می‌مانند که آیا این آقا همان کسی است که هر هفته منتظر می‌ماندیم تا خطبه‌های نماز جمعه‌اش را بشنویم و شارژ شویم. اکنون چه شده است که ضد آن حرف‌ها سخن می‌گوید؟

بالاخره چه می‌شود که انسان رنگ جدیدی می‌گیرد؟ یک روز این اظهار می‌کند و روز دیگر حرف دیگری را بیان می‌کند. فروع می‌تواند در انسان تغییر یابد اما خرد و فهم انسان ثابت است. "ای برادر تو همه اندیشه‌ای/ مابقی تو استخوان و ریشه‌ای" و این اندیشه نمی‌تواند هر روز رنگ جدیدی بگیرد.

 ** حرص و ولع برخی برای بازگشایی سفارت انگلیس خطرناک و البته مضحک است

رهبر معظم انقلاب فرمودند که پس از توافق استکبارستیزی ادامه دارد و آمریکا مصداق اتم استکبار است. تحلیل شما با توجه به بازگشایی سفارت انگلیس و فضای بازی که جهت فعالیت بی. بی. سی در ایران به وجود آمد چیست؟

من نمی‌خواهم بگویم این اتفاقاتی که افتاد همان چیزهایی است که آقا منظورش بود که نباید می‌شد. من نمی‌خواهم این را قضاوت کنم.

سفارت انگلیس تا همین چند وقت پیش در ایران باز بود. یک واقعه‌ای پیش آمد و بسته شد. پس در شرایط طبیعی اینجا می‌توانست باز شود؛ اما دستپاچگی عده‌ای و این‌گونه ولع به خرج دادن و حریصانه به سراغ چیزی رفتن آدم را به تأمل وا می‌دارد که نکند کسانی برای ما طراحی‌ای کرده‌اند و برخی ندانسته به استقبال آن طراحی می‌روند؛ این خطرناک است. وگرنه اگر یک ماه پیش از بنده سؤال می‌شد که آیا قرار است سفارت انگلیس برای همیشه در ایران بسته باشد، می‌گفتم خیر. پیش‌بینی مجلس شورای اسلامی نیز همین بوده است.

ما حتی در مورد آمریکا نیز همین نظر را داریم. امام(ره) فرمودند آمریکا اگر آدم بشود ما با او ارتباط خواهیم داشت. خود حضرت آقا نیز به این موضوع اشاره داشتند و بیان کردند که این‌ها باید نشان بدهند که واقعاً به دنبال به رسمیت شناختن حقوق ملت‌ها هستند، آنگاه ما خود به استقبالشان می‌رویم و اولین کسی که چیزی را امضا کند من هستم.

پس اینگونه نیست که بی‌دلیل بگوییم ما مخالفیم و همیشه مخالف خواهیم بود. بحث ما بر سر مصالح و منافع یک ملت است. آیا با دستپاچگی به سراغ چیزی رفتن، منافع ملی ملاحظه شده است؟ وقتی ادبیات طرف مقابل را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اهانت‌آمیز است و می‌گوید وقتی ما مذاکره می‌کنیم زمینه برای بمباران ایران فراهم می‌شود. یعنی ای جنگ‌طلب‌هایی که در آمریکا مترصد بمباران ایران بودید، ما به شما این وعده و نوید را می‌دهیم که این مذاکره برای بمباران ایران است. آن‌وقت عده‌ای برای دریافت چیزی در داخل حرص می‌زنند؛ این مضحک است.

البته من نمی‌گویم هر آن چیزی که آن‌ها می‌گویند، قرار است محقق بشود. آن‌ها نیز دعواهایی بین خودشان دارند. می‌خواهند همدیگر را ساکت بکنند. یک عده می‌گویند ما نباید با ایران به توافق برسیم، یک عده دیگر می‌گویند توافق همان چیزی است که تو دنبالش هستی؛ یعنی برای سرکوب ایران توافق یک راه است. همه برای این‌که با ایران برخورد خصمانه بکنند نظرشان مشترک است اما برخی راهش را این می‌دانند و برخی راهش را آن می‌دادند.

بالاخره ما هم باید بنشینیم و محاسبه بکنیم. ما نیز دستمان بسته نیست و اگر روزی توافق کردیم، مصالح و منافع خودمان در این توافق باید حداکثری باشد و در این بده بستان احساس خسارت نکنیم. ما اهل توافق هستیم.

قدرت جمهوری اسلامی در ۱۰ - ۱۵ سال اخیر افزایش پیدا کرده است و بخش عمده‌اش نیز به‌دلیل رشادت های بچه‌هایی است که به خون آغشته شد تا کشور سرافزار بماند و این قدرت و صلابت حاصل شود. امروز آن مقاومت‌های دوران دفاع مقدس به کشورهای دیگر منتقل شده است. یعنی توانسته‌ایم نسخه‌ی مقاومت را به جاهای دیگر صادر کنیم.

کسانی که به دنبال پیروزی بودند، وقتی اکسیر مقاومت ما را دریافت کردند، دیدند جواب می‌دهد. در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و یمن جواب داد و این یکی دو مورد نیست و خیلی جاهای دیگر در تقدیر است که جواب بدهد. وقتی چنین چیزی است، خردمندانه این است که من این نسخه را حفظ کنم نه اینکه زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که ما باید حالا دست و پای خودمان را جمع کنیم و حرفی نزنیم که دیگران ناراحت بشوند. کجا ناراحت می‌شوند، آنجایی که می‌گوییم اگر ملت‌های مظلوم از ما استمدادی بطلبند ما روحیه مقاومت را به آنان منتقل می‌کنیم. این روحیه مقاومت نیز یک روحیه سلحشوری است که وقتی عملی بشود، جواب می‌دهد. خیلی‌ها بودند که تبلیغ دفاع می‌کردند، اما کار دیگری می کردند؛ اما ما از دفاعی حرف می‌زنیم که جواب می‌دهد.

** نسخه مقاومت ایران و اقدامات "حاج قاسم" صرفا ایدئولوژیک نیست بلکه دنیایی وعینی هم هست

مقایسه‌ای که مردم عراق می‌کنند، این است که می‌گویند ما دست توسل به سمت آمریکایی‌ها دراز کردیم و با کمک آن‌ها در مقابل داعشی‌ها عملیات کردیم و شکست خوردیم. نمونه‌اش همین عملیاتی که در الانبار صورت گرفت. از آن سو آمدیم دست توسل به سمت ایران و حاج قاسم سلیمانی دراز کردیم و منجر به عملیات‌هایی شد که آمرلی، جرف الصخر و تکریت آزاد شد. ببینید حرف‌های ما دنیایی است و ایدئولوژیک بحث نکردیم.

در پاسخ به سؤال آن‌هایی که این سؤال را مطرح می‌کنند که فایده‌ی دفاع ما از ملت‌ها و نهضت‌ها چیست، باید گفت ابتدا ما یک بحث اعتقادی داریم که قرآن کریم، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) به ما گفته‌اند که ما نمی‌توانیم در قبال جدال حق و باطل بی‌طرف باشیم و باید یک طرف باشیم و طبیعی است که باید طرف حق و احیاگر ارزش‌های متعالی باشیم. منتهی الان نمی‌خواهیم از این منظر وارد بشویم. ما می‌خواهیم کاملاً دنیایی بحث کنیم.

واقعاً پیوستن ما به چنین جنبش و نهضتی که در منطقه ما سرخطش هستیم و دیگران به ما تأسی می‌کنند، تاکنون برای ما ضرری داشته است؟ اتفاقاً در قضیه هسته‌ای همه اتفاق نظر دارند که چون ما قوی شده بودیم، این‌ها آمدند مذاکره کردند و حاضر شدند کوتاه بیایند. ابتدا می‌گفتند شما نباید هیچ چیزی داشته باشید اما اکنون می‌گویند غنی‌سازی را تا این حد داشته باشید. اول می‌گفتند یک سانتریفیوژ نباشد اما الان می‌گویند ۶ هزار تا هم عیبی ندارد. این یعنی آن‌ها تنزل کردند.

** "توپخانه شیطانی"؛ هدیه انگلیس خبیث به صدام در جنگ/چرا برای اینها فرش قرمز پهن کردند!؟

اخیرا در دیدار یک مقام دولتی با طرف انگلیسی اینگونه مطرح شد که نباید به اختلافات گذشته رجوع کنیم و باید آن‌ها را به فراموشی بسپاریم. سؤال این است که آیا اتفاق خاصی افتاده است و آیا می‌شود بدون نگاه به گذشته برای آینده برنامه‌ریزی کرد؟

اینکه آدم گذشته‌ها را به کلی نادیده بگیرد، خلاف عقل است. به طور مثال بگویید من در رفت و آمد روزانه‌ام از یک کوچه‌ای رد می‌شدم و دیروز در چاله‌ای افتادم و پایم شکست و فردا باز از همان کوچه و همان‌چا می‌گذرم.

مگر می‌شود گذشته را فراموش کرد؟ ما دائم از گذشته‌مان برای آینده درس می‌گیریم و تاریخ چراغ راه آینده است. اما یک سؤال؛ آیا ما باید متوقف در گذشته بمانیم؟ خیر. ما با یکی، دوره‌ای خصومتی داشته‌ایم اما در گذر زمان، موضوع عوض می‌شود. به طور مثال ما با عراق هشت سال در جنگ بودیم، اما امروز به کمک ملت عراق رفته‌ایم و حاضریم خونمان نیز ریخته شود؛ چراکه موضوع عوض شده است.

ما حاضریم در قبال انگلیس از گذشته عبور کنیم؛ اما آیا او بابت خساراتی که در گذشته به ما وارد کرده امروز اظهار ندامت و پشیمانی می‌کند؟ آیا به خیانت‌هایی که در طول تاریخ به ملت ما کرده است، اعتراف می‌کند؟ آن روزی که شاه مملکت را وارد می‌کردند تا خواسته‌های نامشروع آنان را بپذیرد؛ از زمان قاجار گرفته تا در دوره پهلوی ادامه داشت.

انگلیس در دوران جنگ تحمیلی، توپخانه‌ای را در اختیار عراق گذاشته بود که سیستم دوربرد داشت به‌گونه‌ای که می‌گفتند شبیه سیستم موشکی است و پشت سر هم می‌توانست شلیک کند. خودشان به این توپخانه لقب توپخانه شیطانی داده بودند.

انگلیس خبیث است و خباثت در عمق وجود اینان است. انگلیس اگر می‌خواهد ما در تاریخ متوقف نشویم باید جلوه‌ای نشان بدهد که در آینده اشتباهات گذشته را تکرار نکند. اما از ادبیات امروزشان نمی‌شود برداشت کرد که آدم شده‌اند، چرا که همان حرف‌های سابق را تکرار می‌کنند. پس باید حق بدهیم که عده‌ای معترض باشند. به چه دلیل فرش قرمزی برای اینان پهن می‌شود وعده‌ای حریصانه، اشتهای زیادی از خودشان برای رابطه نمایش می‌دهند؟

** ماجرای یگ گروه خودجوش انقلابی؛ از صفار هرندی تا جعفری جلوه

برگردیم به موضوع ورود شما به سپاه پاسداران. عضویت شما در سپاه چگونه بود؟

من اوایل انقلاب در سال ۵۸ به‌ صورت غیرمستقیم وارد فعالیت‌های سپاه شدم. آن زمان به اتفاق یک گروه دانشجویی از طریق سپاه به استان چهارمحال و بختیاری اعزام شدیم. منطقه‌ای کوهستانی به نام "مَوَرز" بود که عشایر آن‌جا زندگی می‌کردند. ما در این منطقه پایگاهی دایر کردیم برای اینکه مردم باورشان شود که انقلاب به خدمتشان آمده است. گروه ما یک گروه جهادی بود و انصافاً هم مردم نسبت نزدیکی با ما برقرار کردند. بعد از این که گروه ما به آنجا رفت، تازه مردم آن منطقه فهمیدند انقلاب یعنی چه. چون افراد شروری در آن منطقه بودند که اموال مردم را غارت می‌کردند و با حضور ما جا زدند و بعضی نیز دستگیر شدند.

فعالیت‌های شما در این منطقه چه بود؟

به قول یکی از دوستان کاری نبود که نکنیم. کم‌مانده بود یک محضر هم آن‌جا بزنیم و عقد و ازدواج هم انجام دهیم. (خنده)

** لباس پلنگی‌هایمان موجب شده بود فکر کنند دوره دیده فلسطینیم!

شما از دانشجویان علم‌وصنعت بودید. دیگر دانشجوهای این دانشگاه هم در این گروه حضور داشتند؟

بیشتر بچه‌ها مثل آقای "جعفری جلوه" از دانشگاه امیرکبیر بودند. رئیس گروه هم یکی از دوستان به نام مهدی تکیه و از بچه‌های پادگان امام علی (ع) سپاه بود. ما دو سه ماه تابستان را در این منطقه بودیم و این نسبت را با سپاه برقرار کردیم. ما آن‌جا لباس پلنگی می‌پوشیدیم و مردم منطقه فکر می‌کردند این لباس‌ها، لباس مبارزان فلسطینی است و ما دوره دیده‌های فلسطین هستیم!

** اولین ماموریتم را در سپاه با حاج داوود کریمی رفتم

عضویت رسمی شما در سپاه چه سالی بود؟

من سال ۵۹ وارد سپاه شدم. اولین مأموریت من هم بلافاصله پس از ورود به سپاه، سفر به استان‌های آذربایجان غربی و شرقی به اتفاق حاج داوود کریمی بود. قرار بود گزارشی از وضعیت آن منطقه برای فرماندهی سپاه تهیه کنیم. ما در دفتر هماهنگی مناطق بودیم که بعدها به دفتر تحقیق و بازرسی تغییر نام پیدا کرد.

این دفتر زیر نظر کدام بخش از سپاه بود؟

سپاه واحدهای مختلفی داشت که یکی از آن‌ها دفتر هماهنگی مناطق بود و سردار محمودزاده مسئول این واحد بود. بعدها آقای محصولی مسئول همین بخش شد ولی نام آن به تحقیق و بازرسی تغییر کرد.

ما تازه وارد سپاه شده بودیم که در تیمی به سرپرستی حاج داوود کریمی به استان‌های آذربایجان غربی و شرقی مأمور شدیم. حدود دو هفته در آن مناطق بودیم. مکتوب کردن مطالب این گزارش را من انجام دادم. بعضی دوستان گفتند چه گزارش خوب و پخته‌ای نوشته شده است. همین موضوع سبب شد که بگویند یک مأموریت هم باید به استان سیستان و بلوچستان، کرمان و هرمزگان بروی و گزارش تهیه کنی. این دفعه به‌اتفاق آقای اشجع و عابدی مأموریت را آغاز کردیم و بعدها آقای سردار احمدیان هم به تیم ما پیوست.

** چگونگی انتخاب فرماندهان سپاه استانی در اوایل انقلاب/ رخنه "جنبشی‌‌‌ها" در سپاه یکی از مناطق

این گزارش شامل چه موضوعاتی می‌شد؟

برای انتصاب فرماندهان استانی، این دفتر هماهنگی مناطق بود که افراد را شناسایی و برای فرماندهی پیشنهاد می‌داد. اوایل تشکیل سپاه گروهی در سپاه یکی از مناطق رخنه کرده بودند که از جنبش مسلمان مبارز بودند. دفتر هماهنگی مناطق وظیفه داشت این افراد را شناسایی کند.

از افراد بومی برای فرماندهی سپاه مناطق استفاده می‌کردید؟

در مناطق مختلف این موضوع تفاوت داشت. به‌عنوان مثال ما رفته بودیم هرمزگان تا گزارش تهیه کنیم، ولی یک دفعه شدم قائم مقام سپاه هرمزگان! در بندرعباس بودیم که سردار شهید کلاهدوز تماس گرفت که تو باید آن‌جا بمانی. من گفتم ما آماده‌ایم این‌جا گزارش تهیه کنیم و برگردیم، اما ایشان گفت نه باید بمانی و حکم قائم مقام فرماندهی سپاه هرمزگان را برای من زدند.

فرمانده سپاه هرمزگان چه کسی بود؟

آقای فلاحتی نامی بود. او از چهره‌های سالم انقلاب است که از پیش از انقلاب در عرصه‌های اجتماعی فعال بود و پس از انقلاب هم مدتی فرمانده سپاه هرمزگان بود و مدتی هم به بنیاد شهید رفت.

هنوز جنگ شروع نشده بود؟

چرا، شاید حدود ۲ هفته از شروع جنگ گذشته بود. یعنی حدود اوایل مهرماه سال ۵۹.

** ماجرای حضور پاسداران در منزل رئیس ساواک!

روز شروع جنگ کجا بودید؟

روز جنگ در ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران تهران بودم. آن‌جا آژیر زدند و بچه‌ها ماندند که چه خبر است. بعد بچه‌ها را جمع کردند و گفتند ماجرا این است و مهرآباد را بمباران کرده‌اند و از امروز تکلیف تغییر کرده است. از آن روز، تعدادی از نیروهای در ستاد و تعدادی هم در خانه‌های اطراف می‌ماندند. خانه‌هایی مثل خانه‌های تیمی داشتیم که اگر زمانی دشمن عملیات تسخیر و این حرف‌ها را اجرا کرد، نیروهایی هم بیرون باشند و عملیات آزادسازی را انجام دهند. ما مدتی در یکی از این خانه‌ها حضور داشتیم که می‌گفتند متعلق به نصیری (رئیس ساواک در دوران پهلوی) است.

از سفرتان به سیستان و بلوچستان و کرمان می‌گفتید.

ما گشتی در تمام مرز سیستان و بلوچستان زدیم و از آن‌جا هم به کرمان رفتیم. بعد نیز به هرمزگان رفتیم و در آن‌جا هم قائم مقامی ما تا تابستان سال ۶۰ ادامه داشت. در آن زمان سپاه مناطق شکل گرفت که منطقه ۶ کشوری شامل سه استان جنوب شرقی بود؛ کرمان هرمزگان و سیستان و بلوچستان با مرکزیت کرمان.

آقای اشجع که فرمانده آن‌جا انتخاب شده بود، گفته بود فلانی [صفارهرندی] هم باید قائم مقام من شود. من هم از هرمزگان به کرمان رفتم و تا اوایل سال ۶۲ آن‌جا بودم. بعد که به تهران آمدم، چون پرونده من در دفتر هماهنگی مناطق بود و دوستان ما هم از این دفتر به حوزه نمایندگی ولی فقیه رفته بودند، ما هم به نمایندگی ولی فقیه رفتیم. مدتی آن‌جا بودیم که به ما مأموریت دادند تا سری هم به دفتر سیاسی بزنیم. ظاهر این مأموریت هم این بود که گزارشی تهیه کنیم، ولی آن‌جا هم ماندنی شدیم.

** برای تهیه گزارش به دفتر سیاسی رفتم ولی در آنجا ماندنی شد/چرا سپاه دارای دفتر سیاسی شد؟

دفتر سیاسی سپاه در آن دوره بسیار تاثیرگذار بود. افراد مختلفی نظیر ابراهیم حاجی محمدزاده، حسین شریعتمداری، عباس سلیمی نمین، حسن شایانفر، عماد الدین باقی و خود شما که هر یک امروز وزنه‌هایی در عرصه سیاسی و رسانه ای کشور به شمار می‌ روند، دوره ای در این دفتر بودند که بعضی از آن‌ها البته چپ شدند. درباره اهداف تشکیل این دفتر و فعالیت‌های آن توضیح دهید؟

در شرایط اول انقلاب، فضایی متأثر از دسته‌بندی‌های سیاسیِ از جنس تشکل‌هایی که پیش از انقلاب مبارزه کرده و مثلاً وارد فاز عملیات مسلحانه شده بودند، حاکم بود. در آن دوره وقتی سیمای سیاسی جامعه را می‌خواستید ترسیم کنید، این عناصر سیاسی را نمی‌شد نادیده گرفت؛ گروه‌هایی مانند چریک‌های فدایی خلق، مجاهدین خلق و ...

این تیمی که به دفتر سیاسی آمده بود، بعضی از مبارزان قدیمی بودند که داخل همین تشکل‌های مجاهدین خلق هم شاید در دوره‌ای سابقه حضور داشتند. با آن‌ها درگیر شده و از آن‌ها جدا شده بودند. مثلاً بچه‌هایی که مجاهدین انقلاب را به‌وجود آوردند، گروه قابل توجهی از این‌ها در تأسیس سپاه مداخله داشتند. نظیر آقای ذوالقدر و محسن رضایی.

** "روایت گری جنگ" از دل دفتر سیاسی سپاه تشکیل شد

آن‌جا حس می‌شد در مقابل آن رقیب‌های نظام و انقلاب که تشکیلات هم داشتند، ما باید معادل و بدل آن‌ها را داشته باشیم. یکی از کارهایی که در سازمان‌های سیاسی معمول بود، تشکیل دفتر سیاسی بود. در واقع این دفتر سیاسی، تحفه‌ی آن نگرش سازمان محور بود، منتها بعدها برکات آن برای ما زیاد شد. به این معنا که نیروی مسلحی که می‌خواهد ایدئولوژیک عمل کند، مهم‌ترین مولفه اش این است که با عقاید و نه با جسمشان در این صحنه حاضر می شوند. لذا ورود به این‌چنین نیروی مسلحی، مستلزم این بود که هم به لحاظ عقیدتی و هم به لحاظ سیاسی، دانش، فهم، بصیرت و تحلیل اطلاعات و اخبار روز را داشته باشند. از پس این تصمیم، دفتر سیاسی تشکیل شد و هرچه گذشت، شئون دیگری نیز به آن اضافه شد. از جمله شأن روایتگری از دفاع مقدس و جنگ که بسیار قابل توجه بود.

* یعنی از دل دفتر سیاسی، روایتگری بیرون آمد؟

بله. از آن‌جا ماجرا شکل گرفت. بعدها البته فرماندهی سپاه احساس کرد جریان روایتگری باید در دست خودش باشد، بنابراین آن بخش از تحقیقات و روایتگری جنگ از دفتر سیاسی جمع و به حوزه فرماندهی منتقل شد.

آیا بین دفتر سیاسی مرکز و دفتر سیاسی تهران تفکیک وجود داشت؟

دفتر سیاسی جریانی بود که در مرکز سپاه شکل گرفته بود. اما نفراتی از دفتر سیاسی در جاهای حساس همانند بعضی استان‌ها نظیر کردستان نیز حضور داشتند. همچنان که در دوره جنگ در جنوب نفر داشتیم. در بعضی استان‌های که حساسیت‌های وجود داشت، نماینده‌ای از دفتر سیاسی حضور داشت، اما این حضور تشکیلاتی نبود. یعنی این‌طور نبود که بگوییم به ازای هر یک فرماندهی که در استان وجود دارد، یک دفتر سیاسی نیز در کنار آن شکل بگیرد. تا اواسط جنگ هم ما این را نداشتیم. تا اینکه تشکیل حوزه نمایندگی ولی فقیه که دفتر سیاسی هم زیر مجموعه آن بود، در استان‌ها طبق قانون صورت گرفت. پس از این، دفتر سیاسی در تهران سریع‌تر از سایراستان‌ها شکل گرفت.

آقای سلیمی نمین و شریعتمداری هم در دفتر تهران بودند؟

نه، این افراد در ستاد مرکزی بودند.

** ماجرای جالب ۲ نماینده هم زمان امام در سپاه و ۲ وزیر ارشاد که یکی رئیس و دیگری معاون شد

آقای علی جنتی چه‌طور؟

در سال ۶۲ در مقطعی انگار امام (ره) ۲ نماینده به‌صورت هم‌زمان در سپاه داشتند. آقای محلاتی نماینده امام (ره) بودند. اما بچه‌های سپاه رفته بودند خدمت حضرت امام (ره) و خواهش کرده بودند که ما به شخصیتی که در حوزه فردی استخوان‌دار و مجتهدی مبرز باشد هم نیاز داریم و امام (ره) نیز آقای طاهری خرم‌آبادی را معرفی کردند. آقای طاهری خرم‌آبادی هم چون خودشان یک نمایندگی از طرف امام (ره) در پاکستان داشت و کمتر فرصت می‌یافت حضور در سپاه حضور پیدا کند، مرحوم آقای فاکر را به‌جای خودش انتخاب کرد.

در کنار این‌ها به عنوان قائم مقام نمایندگی ولی فقیه در سپاه آقای محمدی عراقی هم مسئولیت داشتند. اواسط سال ۶۲ تصمیم گرفتند که تحولی در دفتر سیاسی اتفاق بیافتد. آن زمان آقای محمدزاده مسئول دفتر سیاسی بودند. این تغییر اتفاق افتاد و خود آقای محمدی عراقی مسئولیت دفتر سیاسی را به عهده گرفت، ولی مدتی که گذشت آقای علی جنتی را به عنوان مسئول دفتر سیاسی معرفی کردند. فکر می‌کنم ایشان آن زمان در دفتر سرپرستی رادیو و تلویزیون حضور داشت.

** حسین شریعتمداری مسئول قسمت "تحلیل وبررسی" دفتر سیاسی بود

با آمدن آقای جنتی بنده هم به عنوان معاون ایشان به فعالیت مشغول شدم. حدود هفت هشت ماهی ایشان بود و بعد رفتند. دوباره آقای محمدی عراقی مسئولیت دفتر سیاسی را به عهده گرفت و من هم قائم مقام ایشان شدم. آقای شریعتمداری آن زمان مسئول قسمت تحلیل و بررسی دفتر بود.

** تغذیه فکری جامعه توسط بولتن‌ رویداد های دفتر سیاسی

بولتن رویدادها هم همان‌جا منتشر می‌شد؟

بله از همان‌جا بود. شاید بتوان گفت آن زمان یعنی در اوایل انقلاب تنها تغذیه‌کننده سیاسی جامعه و نه فقط سپاه، همین دفتر سیاسی بود. آموزش  و پرورش، جهاد سازندگی و ... سهمیه داشتند و بولتن‌ها را دریافت و از این‌جا تغذیه می‌کردند.

** آشنایی با بخش های مختلف دفتر سیاسی؛ از گروه تشکل ها و گروهک ها تا ماهنامه رویدادها

گفتید ریشه تشکیل دفتر سیاسی تقابل با گروهک‌ها بود. این تقابل دفتر سیاسی با گروهک‌ها تنها با انتشار بولتن صورت می‌گرفت؟

در دفتر سیاسی واحدها و بخش‌های مختلفی داشتیم که به آن گروه می‌گفتیم. به عنوان مثال گروه اقتصادی، گروه احزاب و تشکل‌ها و گروهک‌ها، گروه شهرستان، گروه اخبار جنگ، گروه خارجی و غیره. هر یک از این گروه‌های هشت تا ده‌نفر یا شاید کمتر عضو داشتند و روزها بحث می‌کردند، مطالعه انجام می‌دادند و مطالب را آرشیو می‌کردند. ما یک آرشیو ارزشمندی آن‌جا داشتیم که از همه مسائل و حوادث آن‌جا جمع‌بندی می‌شد.

خروجی آن می‌شد «رویداد و تحلیل» و «رویدادها». رویدادها در قطع کوچک بود که برای خواص فرستاده می‌شد و رویداد و تحلیل هم به صورت ماهانه برای کل سپاه ارسال می‌شد. تا سال ۶۶ – ۶۷ همه‌ی کار دفتر سیاسی بولتن‌محور و تولید کتاب بود.

** علت شکل گیری "افسران تبیین سیاسی"/بهترین تحلیل گران امروز جامعه، محصول افسران تبیین

در جایی ما احساس کردیم که ارتباط مستقیم چهره به چهره با نیروها چیزی است که ما از آن غافلیم. بنابراین شروع کردیم از معاون وزیر امور خارجه، معاون وزیر کشور و دیگر کارشناسان برای سخنرانی دعوت کردیم. این دعوت سخنران از بیرون مجموعه دفتر سیاسی و سپاه، مشکلاتی را به همراه داشت که تصمیم گرفتیم خودمان برای این کار اقدام کنیم. همچنین شنیده بودیم در تشکیلات نیروهای مسلح ایدئولوژیک بخشی به اسم توجیه سیاسی و افسران توجیه سیاسی دارند. خدا رحمت کند مرحوم خلیل طباطبایی که آن زمان مسئول طرح و برنامه سپاه بود. او در جا انداختن موضوع افسران توجیه سیاسی ـ و یا به عبارتی که بعداً مطرح شد، افسران تبیین سیاسی ـ کمک زیادی به ما کرد. روی این موضوع کار شد و در حوزه نمایندگی این موضوع جا افتاد که دیگر دفتر سیاسی را در حد انتشار یک بولتن نبینیم بلکه باید یک شبکه گسترده از نیروها در سراسر کشور داشته باشیم. بعد از این ما در تمامی استان‌ها به لحاظ سازمانی پذیرفته شده بودیم و نشست برگزار می‌شد و سخنران را هم از دفتر سیاسی اعزام می‌کردیم.

از همین‌جا بود که شاکله بهترین تحلیل‌گران سپاه و جامعه گذاشته شد. افرادی مانند آقای سعدالله زارعی، جوانی، وحدتی، احمدی، حاجی نجاری و ... این‌ها همه کسانی هستند که از این طریق وارد دور تبلیغی ترویجی برای کار سپاه شدند. این‌کار از اوخر جنگ آغاز شد و بلوغ آن در دهه هفتاد بود و من تا سال ۷۲ آن‌جا بودم.

چه‌طور شد که به روزنامه کیهان رفتید؟

در سال ۷۱ پیشنهاد دادند دوره مدیریت استراتژیک را در داعا (دانشگاه عالی دفاع ملی) که آن زمان زیر نظر ارتش بود بگذرانیم. ما دومین گروه بودیم که در این دوره شرکت کردیم. طی گذراندن این دوره به دفتر سیاسی هم سر می‌زدم.

** کسی که حسین شریعتمداری را به کیهان دعوت کرد

در سال ۷۲ آقای شریعتمداری از مقام معظم رهبری برای روزنامه کیهان حکم گرفته بود. روزی ما را دید و گفت آن‌جا تنها هستیم و به کمک نیاز داریم. گفتم ما که کار روزنامه‌نگاری نکرده‌ایم؛ درست است که ۱۰ سال کار ما انتشار بولتن بود، ولی این‌کار فرق دارد. آقای شریعتمداری گفت ما هم همین‌طور آمدیم. قبل از آقای شریعتمداری هم آقای سلیمی نمین به کیهان رفته بود و به نوعی جاده صاف کن بود.

آقای سلیمی نمین در کیهان هوایی بودند.

بله کیهان هوایی را مدیریت می‌کردند. آقای سلیمی هم پیشنهاد کرده بود که آقای شریعتمداری به کیهان بیایند.

شما در دوره حساسی به کیهان رفتید. وظیفه کیهان در آن دوره چه بود؟

 دوره حساسی بود از این جهت که کشور بعد از پایان جنگ، و تغییر شرایط به واسطه رحلت حضرت امام (ره) و انتخاب رهبر جدید و اتفاق مهم بین‌المللی همچون فروپاشی شوروی، تکانه‌هایی داشت که شرایط جدیدی بود و آثار آن در جامعه و حتی همین کیهان هم آشکار بود. برخی افراد چپ کرده بودند و در وادی دیگری افتاده بودند. این‌ها همان کسانی بودند که بعدها "حلقه کیان" را تشکیل دادند. در آن شرایط کار شما باید شاخص گذاری و نشان دادن شاخص‌های انقلاب بود. درست است که شرایط عوض شده و رهبر بنیان‌گذار از دنیا رفته، ولی انقلاب از بین نرفته است.

** در دوران سازندگی تلاش‌مان این بود که بگوییم خط امام باقی است

ما برای انطباق با این شرایط اواخر دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ خود را آماده کردیم و سعی کردیم به نوعی پاسخ‌گوی شبهاتی که در اذهان شکل گرفته و تجدیدنظرطلبی که ترویج می‌شد، باشیم. دولت سازندگی هم اصرار داشت القا کند دوره جدیدی آغاز شده و نسبتی با دوره گذشته ندارد.

همه همّ ما این بود که بتوانیم به مخاطب، به خصوص جریان وفادار به انقلاب بفهمانیم که چیزی عوض نشده و انقلاب سر جای خود است، خط امام باقی است و رهبری مثل شیر از خط امام دفاع می‌کند؛ پس می‌توان امیدوار بود و در صحنه ایستاد.

** کار اصلی کیهان عملا از دوره اصلاحات آغاز شد؛ چون تجدید نظرطلبان صریح وارد میدان شده بودند

فعالیت کیهان در دوره اصلاحات چگونه بود؟

عملاً باید گفت کار اصلی کیهان پس از دوره اصلاحات شروع شد. علت آن هم این بود که جریان تجدیدنظرطلب خیلی عریان و صریح وارد صحنه شد.

** به قول خودشان؛ سیمای لاریجانی و کیهان به آنها ضربه می زد

خیلی‌ها به ما می‌گویند شما که در دوره هاشمی خیلی تند برخورد نمی‌کردید، چه شد که در دوره اصلاحات این‌گونه برخورد می‌کنید. جواب این بود که آن‌ها هم عریان برخورد نمی‌کردند. آقای هاشمی و تیمش بعضی از ظواهر را حفظ می‌کردند، درحالی‌که پنهانی خبرهایی بود و این داستان هم از همان موقع آغاز شده بود. اما در دوره اصلاحات، نمایان کار کردند. پس آن موقع بود که لاجرم باید یک صف‌آرایی مشخص‌تری صورت می‌گرفت که آن زمان کیهان انصافاً به لحاظ تأثیرگذاری یک‌تنه در میدان حضور داشت. البته بودند رسانه‌های کوچک و بزرگی که فعالیت می‌کردند. صداوسیما هم الحق و الانصاف خیلی تأثیرگذار بود. از نگاه جریان مقابل ضربه‌هایی که آن‌ها دریافت می‌کردند به قول خودشان یا از سیمای لاریجانی بود یا از کیهان.

برای همین بود که مثلاً مراسم کیهان‌سوزان راه می‌انداختند و عکس می‌گرفتند و گاهی بی‌بی‌سی و ... هم به کمکشان می‌آمدند و پوشش خبری می‌دادند و بعدها که شبکه‌های ماهواره‌ای راه افتاد تصاویرش را پخش می‌کردند. دیگر این صف‌آرایی را خیلی کامل‌تر کردند.

** مثل دفتر سیاسی سپاه، در کیهان هم چپ و راست را قبول نداشتیم

حاصل آن البته این بود که کیهان توانست متناسب با شرایط جدید گفتمان‌سازی کند و شاید مهم‌ترین هنرش این بود بگوید دعوایی که وجود دارد، دعوای چپ و راست نیست. دعوای بین وفاداری به اصل انقلاب و کسانی است که می‌گویند انقلاب دوره‌اش تمام شده. لذا کیهان هیچ‌وقت از عنوان راست و این چیزها استفاده نکرد و قبول هم نداشت؛ همیشه می‌گفت ما نه چپیم و نه راست. کما اینکه در دفتر سیاسی هم که بودیم همین را می‌گفتیم و چپ و راست را قبول نداشتیم.

** روایتی از خلق عبارت "اصولگرا" توسط کیهان

آنجا به نظرمان رسید که باید واژه‌سازی کنیم که اگر چپ و راست نیستیم، پس چه هستیم. اولین‌بار کلمه‌ی اصول‌گرا را در سال ۱۳۸۱ ما به کار بردیم. یعنی جبهه‌ی اصول‌گرا که جمع گسترده‌ای از ملت را در بر می‌گیرد، نام‌گذاری‌اش با کیهان بود.

فکر می‌کنم زمانی که شورای دوم شهر در میان بهت و ناباوری اصلاح‌طلبان، ترکیبش به نفع نیروهای این طرف شد، ما زدیم اصول‌گرایان پیروز شدند. البته پیش از این هم این کلمه در کلام امام (ره) و ... وجود داشت، اما این‌که به این جریان اطلاق شود، توسط کیهان صورت گرفت. حتی برخی آن اوایل به ما می‌گفتند این اصول‌گرا به نوعی ترجمه بنیادگرا است، که ما گفتیم نه‌خیر این‌گونه نیست.

طرف مقابل هم اصرار داشت این کلمه را به کار نبرد و می‌گفت جناح راست. روزی رسید که دیدند مسخره است بگویند جناح راست. دیگر جناح راستی در کار نیست و شاکله‌ی نوینی به‌وجود آمده و کلمه اصول‌گرا الحمدلله مستقر شد.

به تصور من حیف است ما متوقف در کلمه شویم. انتظار می‌رود فعالان در این عرصه، و به خصوص احزاب و گروه‌ها و جناح‌های منتسب به جریان اصول‌گرا به بارِ معنوی اصول‌گرایی عمل کنند و در جهت تحقق اصول‌گرایی قدم بر دارند. این موضوع یکی از آن کم‌کاری‌هایی است که گریبان اصول‌گرایی را گرفته است. باید اصول‌گرایی را به لحاظ مضامین و گفتمان تعریف کرد و آدم‌های متناسب با آن را هم در داخل آن شناسایی و معرفی کرد. آن وقت خواهیم دید که تعلقاتش بسیار گسترده‌تر از تعلقات به یک حزب و قوم و قبیله خاص خواهد بود.

سؤال آخر را از انتخابات پیش رو می‌پرسیم. تحلیل شما از انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری چیست و ترکیب این دو رویداد را چگونه می‌بینید؟

گمان می‌کنم کسانی دندان تیز کرده‌اند که با استفاده از بعضی عناصرِ به گمان خودشان موفق، روی آینده مجلس اثرگذاری داشته باشند. طرف می‌گوید مثلاً من توانسته‌ام جاذبه‌هایی به هم بزنم و در زمان انتخابات مجلس هم اگر بتوانم از آن جاذبه‌ها مدد بگیرم، مردم به من رأی خواهند داد.

** بعضی‌ها می‌گویند تنها ما صلاحیت مدیریت کشور را داریم

از نگاه بعضی‌ها توافق هسته‌ای ـ اگر حاصل شود ـ این‌چنین کارکردی می‌تواند داشته باشد. بعضی افراد ـ چون رسماً خودشان گفته‌اند می‌گویم ـ گاهی با لودگی می‌گویند طرف مقابل بداند به دلیل این موفقیتی که در قصه هسته‌ای دست داده است، تنها ما صلاحیت مدیریت کشور را داریم. البته به نظرم می‌آید این رده‌های پایینشان این‌گونه صحبت می‌کنند.

سؤال این است که این توافق قرار است به چه چیزی منجر شود؟ چون از اول وقتی ما وارد این دور شدیم، فرض بر این بود که از طریق این، دارایی‌های محبوس‌شده ما آزاد شود، رفتار نظام بین‌المللی با ما رفتار انسانی‌تری خواهد بود و این رفتار خصمانه‌ای را که به‌صورت "هیستریک" علیه انقلاب تا الان اعمال کرده‌اند، تصحیح می‌کنند. ولی واقعاً تا الان خبری از این چیزها نشده است. بعضی وقت‌ها هم خبرهای بدی به گوش می‌رسد؛ به این موضوع امید بسته شده بود که پول‌های زیادی آزاد شود، اما الان دارند می‌گویند پول زیادی وجود ندارد و آن صد و خورده‌ای میلیارد آخرش به ۶ میلیارد رسیده است. همچنین می‌گویند روی بقیه پول‌ها هم حساب نکنید چون مقداری از آن‌ها ریال‌هایش مصرف شده و بعضی دیگر هم تضمین "فاینانس‌هایی" است که از چین گرفته‌ایم و باید آن‌جا بماند.

** آنانی که سرنوشت اقتصادی کشور را به مذاکرات گره می‌زدند، امروز جواب‌گو باشند

آن‌هایی که همه سرنوشت اقتصادی کشور را حواله می‌دادند به این که این گشایش حاصل شود همه جا گل و بلبل می‌شود، حالا باید بیایند جواب‌گو باشند و یک گوشه از آن باغ سبزی که وعده می‌دادند را به ما نمایش دهند. من می‌گویم چون این‌طور نیست، مردم حواسشان هست و نمی‌آیند به صرف وعده و حرف بگویند رأی مجلس ما هم برای شما. مردم می‌گویند این اختیاراتی که تا امروز به شما داده بودیم را به کجا رساندید؟ چرتکه بیندازیم، اگر نفعی حاصل شد آن وقت برای مراحل بعد هم با هم حرف می‌زنیم. تصور من این است که حالت ابهام در مردم فراوان است.

آقایان جبهه اصول‌گرایی هم خبط بزرگی در انتخابات ریاست‌جمهوری نشان دادند و به جای اینکه نمایش یکدلی از خود نشان دهند، بیشتر همدیگر را تخریب کردند؛ مردم هم از این چیزها بدشان می‌آید و درست نتیجه گرفتند. امروز ما شاهد جمع‌شدن اصولگرایان هستیم. این علائم خوبی که کمابیش از درون جبهه اصول‌گرا بیرون می‌آید، می‌تواند موید این باشد که این جبهه می‌تواند سامان خود را پیدا کند.

ما البته آرزو نمی‌کنیم طرف مقابل دچار پریشانی و پراکندگی شود؛ ما می‌گوییم جبهه مقابل اگر اسم‌اش اعتدال است، اگر اصلاحات است و اگر شرکت سهامی اعتدال و اصلاحات است، امیدواریم اجتماع‌شان بر محور یک سری ارزش‌های پذیرفته شده برای همه باشد. به نحوی نباشد که طیفی از نگاه‌ها که یک سرش مارکسیست و لیبرال و سلطنت‌طلبان و آن سرش نمازشب‌خوان و متدین هستند، حضور داشته باشند. کجای این طیف، جبهه‌ای است که خیر و صلاح ملت از آن بیرون بیاید؟ اگر دو روز سرنوشت کشور را به دست آنان بدهیم، این‌ها همان کسانی هستند که در مجلس ششم گفتند اصلاً ما فناوری هسته‌ای می‌خواهیم برای چه. این‌ها همان کسانی هستند که یک نسل قبل‌ترشان در اواخر جنگ می‌گفتند که این اروند که اصلاً برای ما نبوده و شط‌ العرب است بدهیم برود. این نگاه نباید در مملکت آزاد شود. این نگاه تا طرف مقابل کمی زورش زیاد شود می‌گوید بدهیم برود.

** روایتی از تجدیدنظرطلبانی که قورباغه رنگی را به جای فولکس واگن جا می زنند

همانند همان جریان تجدید نظرطلبی که حزبشان منحل شد و اخیرا در پوشش و قالب جدید همایش برگزار کردند.

کار امثال شما به‌عنوان خبرنگار ـ هرچند شما در این خبرگزاری ممکن است محذوریت داشته باشید ـ  همین اطلاع‌رسانی درست است. باید مچ این‌هایی که می‌آیند قورباغه را رنگ می‌کنند و به‌جای فولکس به مردم قالب کنند را گرفت. باید گفت تو که همیشه تندروترین مواضع را داشتی و مملکت به هم‌زن بودی، تو که می‌گفتی می‌شود راهپیمایی مسلحانه در خیابان‌ها انجام داد و این به عنوان عمل سیاسی شریف هم هست؛ شما که این نگاه را داشتید، حداقل دم از اعتدال نمی‌توانید بزنید.

**  پیوند نحس

پس این حقه‌بازی را باید برملا کرد و دلسوزانه به کسانی که واقعاً به دنبال اعتدال هستند، باید گفت سرنوشت خود را با این عناصر تندرو که سابقه‌ی آشکاری دارند، گره نزنید. من اگر بخواهم به آقای روحانی یک کلمه پیغام دهم این است که واقعاً سابقه شمایی که روز ۲۳ تیر ۸۷ با افتخار و داوطلبانه گفته‌اید می‌خواهم سخنران این جلسه ـ که علیه متجاسرین و کسانی که علیه انقلاب و نظام شمشیر کشیده‌اند، شکل گرفته ـ باشم و سخنرانی خیلی خوبی هم کردید، آن وقت امروز می‌توانید با همان کسانی که آن غائله را به پا کردند و سال ۸۸ غائله‌ای بدتر را به پا کردند، متحد شوید؟ خواستگاه و آرمان‌کده‌های شما فرق دارد و این پیوند اگر بخواهد شکل بگیرد، پیوند نحسی خواهد بود.

 

نظر شما